کتابخانه عاشقی

بفرمایید ادامه مطلب😊👇

بی زحمت لایک و کامنت فراموش نشه😊

آدرین و مرینت وفتی باهم آشنا می شوند دوست های صمیمی خوبی برای هم می شوند و همیشه در خانه در پارک در کتابخانه هم دیگر را ملاقات می کردند.

اما وقتی آنها هشت ساله می شوند یک اتفاق غیر منتظره در راه کتابخانه می افتد،

وقتی که آن روز آدرین به مرینت ابراز عشق میکند ، و از مرینت می خواهد که وقتی بزرگ شدند آنها باهم ازدواج کنند ؛ ولی مرینت از این حرف آدرین شوکه میشود و درخاست او را رد میکند( نویسنده:🤦‍♀️واقعا خاک تو سرش🤣)

آنها کنار هم بزرگ می شوند و هر سال تابستان با هم بیرون میروند تا این که....

خوب دوستان اینم از این پارت امید وارم خوشتان آمده باشد . لطفا لایک و کامنت فراموش نشود🌷