کتابخانه عاشقی

پارت۳🥰

بفرمایید ادامه مطلب و کامنت و لایک فراموش نشود😁🌷

شروع پارت ۳

تا این که وقتی ۱۰ ساله شان می شود خانواده های آنها ،آن دو را از هم جدا میکنند.

در این مورد مرینت خوشحال بود ولی آدرین نه .داستان به این جا به پایان نمی رسد ، زیرا داستان تازه شروع میشود.

بعد از ۴ سال

زمان حال: 

از زبان مرینت:

سلام اسم من مرینت است من امسال برای امتحانات تصمیم گرفته ام به کتابخانه نزدیک خانه مان بروم تا در درس هایم موفقیت های چشم گیری به دست بیاورم و امروز اولین روز من است که به کتابخانه بعد از چند سال میروم و از این بابت خوش حالم زیرا مرا یاد خاطره های گذشته ام می اندازه.

از زبان آدرین:

من خیلی دلم برای مرینت تنگ شده چون نتوانسته ام او را چند ساله ببینم و نمی دانم او هنوز دوست داره بامن مثل گذشته باشد یا نه ولی امروز از مادرم وقتی داشت با مادر مرینت صحبت می کرد شنیدم که مرینت توی کتابخانه نزدیک خانه شان ثبو نام کرده منم برای همین از مادرم خواستم که مرا ثبت نام کند یعنی می توانم بعد چند سال مرینت را ببینم 😃 وای خدا کنه بتوانم دوباره ببینمش😊

پایان پارت ۳ 

۱۰۰۰ کارکتر🙃

لایک و کامنت فراموش نشود🥰